سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ما هنوز در هنوزیم...

مستر فیزیک بعد از یکساعت و نیمی که گذشته وبد رخصت داد یک چند دقیقه ای به حال خودمان باشیم. پله ها را بالا می آییم و می رویم سمت حیاطـک بچه های پیش دانشگاهی... خیره می شویم به باغ سفارت انگلیس که به برف نشسته... منظره تقریبا بالاتر از فوق العاده بود! انقدری که چند لحظه خیره می ماندی چطور این همه زیبایی را یکجا تعریف کنی...

همگی دسته به سینه ایستاده ایم؛ چادر هایمان از دست راستمان آویزان مانده و با لرزش خفیفی خیره شدیم به رو به رو و درخت هایی که از شدت سنگینی برف خم شده اند... خوبی حیاطی که پشتبام باشد شاید همین است... همین که دسته جمعی می توانیم بایستیم توی یک ردیف و یک منظره را تحلیل کنیم.

بچه های می گویند این برف از همان هایی است که می نشیند... یکی این وسط بی ربط می گوید: صحنه دونفرست

دخیل می بندیم به همین دانه های ریز که تعطیل شود! حداقل یک دوشنبه!

 

 

+ یک نفر لعنت میشود در تمام طول تاریخ؛ اول و آخر هر واقعه و هر مصیبت؛ از عاشورای حسین"ع" تا خیلی دورتر ها... فکر کنم بدترینش همین باشد.


نوشته شده در یکشنبه 91/9/26ساعت 6:27 عصر به قلم سارا بانو نظرات ( ) |


کد قالب جدید قالب های پیچک